ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی....

همه در حيرت، ياران اندك، نظام قبيلگى، كينه ها سرشار، اسلام نوپا، گله ى گرگ ها اين است اوضاع. [آنچه در (متن) شماره گذارى شده در (شرح) ذيل همان شماره توضيحش آمده است، به عبارتى روشن تر شماره هاى بالا صفحه در قسمت (شرح توضيح همين شماره هايى است كه در (متن) آمده است.]

زوزه ى گرگ ها بلند شد گرگ هايى گرسنه براى تقسيم غنيمتى كه ثمره ى تمامى نسل ها بود و از آن همه ى انسان ها تا هميشه ى تاريخ حمله بردند. به عنوان آخرين حربه- پس از

رسواى در ترور ناكام رسول صلى الله عليه و آله در تبوك- منكر فوت رسول صلى الله عليه و آله شدند و اين كه او زنده است و بازمى گردد. تا وصى او را خلع سلاح كنند، كه زنده جانشين نمى خواهد.

چرا كه رسول بزرگ صلى الله عليه و آله آن قدر بر خط وصايت تاكيد كرده بود، كه گرگ ها گمان ربودنش را هم نمى بردند، تا شنيدند در سقيفه جماعتى براى تعيين خليفه گرد آمده اند ، پس مى توان ربود!!

با علامتى (انك ميت و انهم ميتون) نقشه را تغيير دادند ، مثلثى شوم، خود را به معركه رساند و از درگيرى و حسادت بين «اوس» و «خزرج» سود برد، و علم اختلاف بين آن ها را برافراشت و ادعاهاى مرده را زنده كرد. و با شيطنت، آن چه را كه در آن هيچ سهمى نداشت، به يكديگر حوالت نمودند.

آسمان تپيد و رعدى غريد و ناگهان آتشى بر خرمن ها افتاد، پيرى مياندارى آتش مى كرد، پيرى ديگر گوى سبقت را ربود.

كردند و نكردند و ندانند كه چه كردند؟

همه در حيرت، ياران اندك، نظام قبيلگى، كينه سرشار، اسلام نوپا، گله ى گرگ ها همراه حامى شمشير و جماعت مرعوب و ترور مخالفان تنها يكى بود، آن هم زهرا عليهاالسلام بود تنها يك راه بود، راه على عليه السلام بود؛ كه جز در لاك تقيه فرورفتن راهى نبود؛ كه با گرگ ها و با دستى خالى و بى همراه جز پيچيدگى تقيه، گريزى نيست.

على عليه السلام سكوت كرد، اما سكون هرگز؛ كه آن عهد نبى بود و اين، دور از شان ولى.

آن جا كه ياورى هست، بايد رفت و آن جا كه نيست بايد ياورى ساخت ورنه دم زدن از ولايت، رسالت را هم نابود مى كند گرگ هاى گرسنه ترى هم، در دو طرف جزيره در كمين بودند. پس بايد با استخوانى در گلو و خارى نه در پا كه در چشم در اين ميدان گوى زد و يار گرفت. و از دل دشمنان ديروز، ياران فردا را بيرون كشيد، كه كشيد. و در متن بحران ها و حادثه ها چلچراغى برافروخت، كه افروخت. و او، اويى كه نبايد امروز- به گمان منافقان- حتى نشانى هم از او باقى بماند، نامش بر تارك هميشه ى تاريخى مى درخشد (والله متم نوره).

دشمن مى پنداشت:

با گرفتن امكانات اقتصادى؛ و به تاراج بردن القاب؛ و تحقير شخصيت؛ و بركنارى و تبعيد و كشتن ياران؛ و محصور كردن صحابه در مدينه؛ و منع كردن موالى از ورود به مدينه؛ و سوزاندن احاديث رسول صلى الله عليه و آله و نشر احاديث دروغ؛ و ايجاد بدعت ها تبعيض ها؛ و تراشيدن رقيب با تشكيل شورا؛ و پرورش باندهايى پر قدرت (معاويه ها و عايشه ها)؛ و...

مى توان اين قله ى بلند و وارث فرهنگ وحى را از نظرها دور داشت و مى توان فوران سبز چشمه ى غدير را از اذهان زدود و چه واهى! .

.. و او، او كه به راه هاى آسمان آگاه تر بود به زمين و نخل پرداخت تا راه گم كند و دشمن را در سطح نگه دارد.

دشمن خوابيد اما چشم على بيدار بود.

همه در حيرت ياران اندك، نظام قبيلگى، كينه ها سرشار اسلام نوپا، گله ى گرگ ها همراه حامى شمشير و جماعت مرعوب و ترور مخالفان تنها يكى بود، آن هم زهرا عليهاالسلام بود.

تنها يك راه بود راه على عليه السلام بود.

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ توسط فقیر
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin